پائیزصحرا

به توفکرمی کنم...صبح می شود

مردی که عمیقترین اقیانوس را به حواب من اورد..

ومراازدوردست ترین سرزمین دلگیرشمالی صدا زد.. 

سالهاست که برنمی گردد..

رفت..نمی ماند..گفته بود..

اما اگر قصه ی دل بستن من بود،که کارازکارگذشته بود..

ایادوباره زنگ در،مرا به انتظارصدایش خواهدبرد؟

 

 ایادوباره انگشتانش را،لابلای ابریشم موهایم خواهد کشید؟

هنوز صدایش رامیشنوم که نوازشم میکند:-رویای شبهای تنهایی من؟مرا نمی بوسی؟

من از انتظار بیزارم...

من ازاین انزوای صدساله بیزارم..

ابی ارام من!

به پاکی زنانگی ام،که باتورفت و برنگشت،سوگندمیخورم

دیدن تو بادیگران،غم بزرگی است که مرا به انتها میکشاند..

برنمی گردی اما...

هنوز وهرشب،درعمیق ترین اعتراف های شبانه ام می اندیشم

:چرا صدایم کردی؟اگرعاشق نبودی

ماه کامل من!

کاش شعرهایم را،درمهتابی ترین شبهایت بخوانی و به من

بگویی:ایا گاهی،به من فکرمیکنی؟

 پانیامه........22/4/1390

 

 



نظرات شما عزیزان:

خلیل صاعدی
ساعت1:33---10 شهريور 1390
وب خوبی دارید ولی در مورد این نوشته باید بگویم که این جور کارها با این که مخاطب درام پسند خود را دارد ولی نوشتن این نوشته که گویی دل نوشته است زیاد می بینم و برایم عادی ست که هیچ احساسی نداشته است شاید این گونه نوشته ها چون در اکثر مواقع شخصی است این برداشت می شود به هرحال برایتان آرزوی خوبی ها را دارم.....

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

+نوشته شده در چهار شنبه 22 تير 1390برچسب:,ساعت18:21توسط پانیامه | |