عصیان2


پائیزصحرا

به توفکرمی کنم...صبح می شود

می نشینم خیره درچشمان تاریکی

می شودیکدم ازاین قالب جداباشم

همچوفریادی بپیچم دردل دنیا

چندروزی هم من عاصی خداباشم

گرخدابودم خدایازین خداوندی

کی دگرتنهامرانامی به دنیابود

من به ان تخت مرصع پشت می کردم

بارگاهم خلوت خاموش دلهابود

گرخدابودم خدایالحظه ای از خویش

می گسستم،می گسستم،دور می رفتم

روی ویران جاده های این جهان پیر

بی رداو بی عصای نورمی رفتم

وحشت ازمن سایه دردلهانمی افکند

عاصیان راوعده دوزخ نمیدادم

یاره باغ ارم کوتاه می کردم

یادراین دنیابهشتی تازه می زادم

گرخدابودم دگراین شعله عصیان

کی مرا،تنهاسراپای مرامی سوخت

ناگه اززندان جسمم سربرون می کرد

پیشتر میرفت ودنیای مرا میسوخت

مشت هایم، این دومشت سخت بی ارام

کی دگر بیهوده بردیوارها می خورد

انچنان می کوفتم برفرق دنیامشت

تاکه هستی درتن دیوارهامی مرد

خانه می کردم میان مردم خاکی

خودبه انها رازخودرابازمی خواندم

می نشستم با گروه باده پیمایان

شب میان کوچه ها اواز می خواندم

من پیام وصل بودم درنگاهی شوخ

من سلام مهربودم برلبان جام

من شراب بوسه بودم درشب مستی

من سراپا عشق بودم،کام بودم ،کام

می نهادم گاه گاهی درسرای خویش

گوش برفریادخلق بینوای خویش

تاببینم دردهاشان را دوائی هست

یا چه می خواهندانهاازخدای خویش

می نشینم خیره در چشمان تاریکی

شب فرومیریزدازروزن به بالینم

اه،حتی درپس دیوارهای عرش

هیچ جزظلمت نمی بینم،نمی بینم...

                           ...ف-فرخزاد

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

+نوشته شده در 26 دی 1389برچسب:,ساعت16:25توسط پانیامه | |